یاصاحب الزمان(عج)

AHD313.blog.ir
یاصاحب الزمان(عج)

مهدی باورانی هستند که مهدی را یاری می کنند...
بیایید مهدی را باور کنیم تا او را یاری کنیم...
و یادمان باشد با بصیرت منتظر حضرت مهدی(عج)باشیم
چرا که امام حسین (ع) را منتظرانش شهید کردند...
اللهم عجل لولیک الفرج
---------------------------------
پیشکش به ساحت ام ابیها و همسر ولایت،
مادر امامت،حضرت فاطمه الزهرا (س)
---------------------------------
کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب این وب متعلق به
شیعیان امیرالمومنین (ع) می باشد و هر گونه کپی
برداری از آن با ذکر 5 صلوات جهت شادی دل حضرت زهرا (س) مانعی ندارد.

روزهایی با مادر شهیدم

جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۰۳ ب.ظ
روزهایی با مادر شهیدم



من دختری ایرانی از شهر... نه،اصلا مهم نیست که از کدام شهر و دیارم.

چون اینها، دل غمگین من را شاد نمی کند و عقده از غم افسرده ام نمی گشاید.

من آن دختر راه گم کرده ای هستم،که گاهی به تحصیات خود بالیدم و دمی به

چهره و رویم و ساعتی به رنگ لباس و مویم.اما هنوز گمشده ای دارم که در پی

آن سرگردانم.روی،به هر چه شد آوردم.به این جوان لبخند زدم و برای آن یکی

موی افشاندم وگاهی از سر لجبازی با آنان که برایم خیر خواهی می کردند بر

طبل بی خیالی و بی حیایی کوبیدم.اما همه ی اینها،غصه ای از دل پژمرده ام بر

نداشت و سایه ی غم از سرم کنار نزد و همیشه صدای ضعیفی،از ژرفای وجودم

مرا می خواند که تو برای اینها نیستی و این ها سزاوار تو نیست.تو بالا تر از هوس

بازی های بچه گانه ی دیگران هستی،تو عزیزتر از آنی،که به وسیله ی کامروایی

شیطان و شیطان صفتان باشی.همیشه این کلمات،در ذهنم خطور می کرد تا اینکه

روزی از کنار حسینه ی بزرگ شهرمان می گذشتم.پرچم سیاهی مر به خود جذب

کرد.جلو رفتم،پرچمی مخملی و بزرگی،که در میان آن نوشته شده بود:

"فاطمه پاره ی تن من است"


همین طور که غرق خواندن کلمات پرچم بودم ناگهان صدایی از بلند گوی حسینه،

گوشم را نوازش داد،آری سخنران مجلس ایام فاطمیه بود و این گونه گفت:"خواهران!

الگوی شما در همه ی امورتان مادر مظلومه و شهیده صدیقه ی طاهره(س) باشد"

مقداری درنگ کردم تا بقیه ی سخنان او را بشنوم.سپس به سمت خانه آمدم و به اتاق

خود رفته درب را بستم و به فکر فرو رفتم.واقعا درست است، ما مادری به مهربانی

تمام هستی داریم.به خود گفتم:مادر تو آن بانوی فرخنده ای است که چون شاه مردان به

خواستگاری اش آمه مهریه ی خود را شفاعت از گنهکاران شعه قرار داد.هم او که

آغوش پر مهر خویش را گشوده و انتظار فرزندان از راه مانده ی خود را می کشد.

تو فرزند آن شهیده ای هستی که افلاکیان، آرزوی خدمت گزاریش را داشتند و چشم

خاکیان به آستان کرامتش دوخته شده است.


و به خود آمدم که چرا این گونه شده ام!؟ اما ندایی از درونم مرا می خواند، هنوز دیر

 نیست بیا که گمشده ات را پیدا کردی.گمشده ی تو آغوش مادرت فاطمه(س) است. به

آغوش او بازگرد بازگشتی که چنان احساس آرامش و معنویتی بر جان و روانت بنشاند

که هرگز گرد گناه نگردی و خدای مهربان را نافرمانی نکنی.آری، مادر من آن بانوی

بال و پر شکسته ای است که نزدیک سه ماه از غصه و رنج و درد، آب شد و جز یک

بار لبخند بر لب های او ننشست. روزی به خادمه اش فرمود:دارم از این دنیا می روم و

این رسم عرب  که نعش در گذشته را بر تخته ای می گذارند که حجم بدن او پیداست،

مرا رنج می دهد،دوست ندارم حجم بدنم را در کفن، حتی بعد از مردنم، نا محرمی ببیند.

و چون خادمه اش طرحی از تابوت-که رسم دیار خودشان بود-برای او ترسیم کرد آن

قدر دل رنجیده اش شادمان گردید که غنچه ی تبسم بر لب های او شکفته شد و این تنها

 لبخند یادگار مادر، بعد از شهادت پدر بزر گوارشان بود.


و این برای من درسی بزرگ دارد که نگذارم این تنها تبسم ابد مادرم، در صفحه ی

روزگارخاموش گردد.و اکنون پشیمان از گذشته، گذشته ای که یاد آوردنش مرا می

آزارد و شرمنده ام می کند. و امید وار به آینده، می خواهم این لبخند دوباره تکرار

شود، می خواهم غصه ای از دل پر درد مادرم بردارم. می خواهم خوب باشم، می

خواهم عفیف وپاک باشم، من که روزگاری دل به دیگران بستم، می خواهم روزهایی با

مادر شهیدم باشم تا در رویا های خویش مادر جوانم را ببینم که با نگاه به قامت پوشیده

و در عفاف من دوباره لبخند می زند و با این لبخند صدایم می کند که:نه روز هایی بلکه

برای همیشه در آغوشم بمان. مادری که دنیا ما با حسادت و رشک او را آزرد و قلبش

را شکست،مهربانی بی گناه که او را با خشم و نفرت زدند، با کینه، جنینش را سقط

 کردند فرزندانش  را یتیم و همسرش را بی یاور ساختند. سرانجام، مخفیانه با یک دنیا

مظلومیت و غربت در دل خاک آرمید.


ظلم به او را هیچ گاه از خاطرم نمی رود.می خواهم پرچم دار پیام او به دنیا باشم.

به یاد سیلی و ضربتی که او را مظلومانه شهید کرد،با حجاب و عفافم نمادی از

مظلومیت او را به شهر، کشور و حتی سراسر دنیا فریاد کنم و به یاد داشته  باشم

که:مهربان ترین بانوی بهشت را تنها به این گناه کشستند  که دوست داشت همه،

خداوند را دوست بدارند و بندگی کنند. در سایه محبت و پیروزی از امیر مومنان،

فرمان ها خدا را عمل و از هر چه خدا دوست ندارد دوری کنم.آیا تو هم مانند من

می خواهی همراه با مادر باشی؟پس بیا تا صدایش کنیم:ای مهربان مادر! دستم را بگیر

تا برایت دختری کنم، دختری که سرا پا پوشیده و در حجاب است.دوستت دارم ای مادر

 که تو گمشده ی من و بهار امید منی در عزایت اشک می ریزم و دشمنت را لعن و

نفرین می کنم.از خدا می خواهم ظهور فرزندت حضرت مهدی(عج) را برساند. تا با

ظهور خویش، نور و شادی و آرامش را در پرتو بندگی خداوند بر سراسر جهان

بگستراند.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۲۸
گمنام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی